خاکستر سرد
سلام.
به مناسبت هفتهی غدیر تصمیم گرفتم از مسخیّت در بیام.
تازشم غدیر تکرار مکرار نمیشناسه!
گرد و غبار آمد بیابان منتظر باش
دستی به دستی خورد باران منتظر باش
امروز از افلاک سر در خواهی آورد
ای برکه ی سر در گریبان منتظر باش
بال و پر اهریمنان میسوزد امروز
از صیحهی سوزان شیطان منتظر باش
امروز مأیوسند «لاتخشوهم» اما
فردا کنار بیت الاحزان منتظر باش
لب های تو لبریز لبخند است امروز
فردا ولی یک چاه گریان... منتظر باش
فرداست بازو، فرق، تشت خون ببینی
آیا کم است اینها؟ پس از آن منتظر باش...
شد طاقت هفت آسمان هم طاق و خم شد
دندان فشرد و گفت: طوفان! منتظر باش
***
یک روز دستی ابرها را می تکاند
کشتی بساز و در بیابان منتظر باش
مسخ شدهایم
گربههایی سیاه
باید کسی برای دعاهامان
نماز باران بخواند!
مثل تار مویی
که از زادگاهش طرد شده
خرامان
خرامان
سقوط میکنم
دیروز
قطرهای ممتد از آبشار طلایی بودم
امروز
کرکی پلید
که بر هر دامنی چنگ میزند
اما با دستانی مملو از اکراه
به دامان هوا پرتاب میشود
تا به پر و پای کسی دیگر بپیچد
و باز...
نزدیک غروب میشود... خوشحالیم!
ناقوس وداع را که زد ... خوشحالیم!
انگار غریبه گشته با ما رمضان!
عید آمده، خوب یا که بد! خوشحالیم!
مهدی و حسین و اردلان و فرشید
مهتاب و فریده و ندا و مهشید
مصراع زنان جدا و مردانه جدا
باید همه جا تابع قانون باشید!
یک عرض کوچک داشتم، آقا اجازه؟
شاید کمی بیپرده باشد، با اجازه!
تا کی قرار است این کلاسِ بیمعلم
در هم بریزد، لغو گردد، تا اجازه_
از جانب شخص شما صادر شود یا
یک روز شاید آید از بالا اجازه
هر روز انگار از خدا میگیری آقا
بر غیبتِ فردا و پسفردا اجازه
دیگر صدای نیمکتها هم درآمد
از این همه برپا که شد برجا اجازه
موضوع انشای همه: «او خواهد آمد»
حالا برای خواندن انشاء اجازه
خواندیم و گفتی: آفرین، لیکن قلمها
نگرفته از دلهایتان گویا اجازه
یعنی: همه مردود! اما باز لطفا
بنویس پای برگه با امضا «اجازه»!
.
ترجیح میدهم گناه کنم و اشک بریزم ولی با احساس پوچ بیگناهی مغرور نشوم!
همین
-----------------------------
راستی ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) مبارک!