پيام
بهانه هاي دل
90/8/23
ا.سادات.هاشمي
چهارده نفر از منافقين در راه غدير از بالاي کوه سنگ در راه پيامبر انداختند تا شترش رم کند و او را به زمين بزند ولي خداوند پيامبر را با خبر کرد و شترش را متوقف کرد تا سنگها فرود آمدند.
ا.سادات.هاشمي
بعد منافقين با شمشير به طرف پيامبر حمله ور شدند، و عمار و حذيفه از پيامبر دفاع کردند.
محمد غفاري-2
سلام/ديشب مراسم غدير رفتين؟
ا.سادات.هاشمي
پيامبر اشارهاي کردند و همه جا روشن شد و حذيفه و عمار چهره آن چهارده نفر را ديدند.
ا.سادات.هاشمي
سلام. نه! اصلا نفهميدم کجا بود. نه بنري ديدم نه اس ام اسي
ا.سادات.هاشمي
کجا بود؟ کيا رتبه اوردن؟
محمد غفاري-2
نميدونم/منم ميخواستم از شما آمار بگيرم/من فکر کردم محال نيست اول شده!
ا.سادات.هاشمي
شعر من يه کم تفرقه افکنانه س :دي
ا.سادات.هاشمي
شعر منو قبل از اينکه توي وبلاگ بزنم خونده بودين؟
محمد غفاري-2
اين که نشد ملاک/شعر خوبيه خداييش.../حالا بيخيال انشالله سالاي بعد
محمد غفاري-2
نه/ ديشب نصف شب خوندمش/چطور؟
ا.سادات.هاشمي
همينجوري. ميخواستم مراسمو برم چن تا شعر بشنوم. هنوز تو کفم چرا يه اس ام اس ندادن!
محمد غفاري-2
دقيقا/خيلي کارشون زشت و بي ادبانه بود/خداوکيلي اگر من اينکارو ميکردم(خبر نميدادم) فورا سيد اخراجم ميکرد/ديگه خسته شدم از بس گفتم اطلاع رساني کنيد و از همه رسما دعوت کنيد و اونا هم نکردن/من که ديگه کار به کارشون ندارم/لابد نميخوان نظرتو قبول کنن ديگه/الهي شکر که از شر اين انجمن خلاص شدم
ا.سادات.هاشمي
موافقم