سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آنکه با دانشمندان بنشیند، با من نشسته و هرکس با من بنشیند، گویی با پروردگارم نشسته است [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 19

 

حرف‏های لابلای سیاه‌مشق‌ها:

 

پله دوست داشت بالا برود، برقی‌اش کردند.

 

دست صندلی را بگیر بلند شود.

 

روی صورت قبر آب می‌پاشم تا بیدار شوی! 

 

تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟!

آره؟

خاک...

 

به عنوان یک دیوانه می‌گویم:

دیوانه باید عاقل باشد

هر حرکتی، دیوانه‌گری نیست!

 

دکتر گفت:

باید عاشق شوی

تا اطلاع ثانوی

نابینایی و ناشنوایی برایت خوب است

 

در آغوشت همه چیز را فراموش می‌کنم

حتی عشق را

تنها از دور دوستت دارم

 

یوم السبت است

تورت را بیانداز

 

من بد

تو بد

بد × بد = خوب

بیا خوب شویم!

 

گاهی چه حرف‌های تأمل بر‌انگیزی می‌زنند این بچه‌ها:

ـ محمدرضا: زن می‌خوام!

ـ‌ مهلا: زن برای شما ضرر داره!

 -----------------------------------

پاورقی جهت رفع اسئله: محمدرضا: داداش نسبتاً گرامی (22 ساله)

مهلا: خواهر زاده ی بزرگوار! (4 ساله)



 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در سه شنبه 88/11/6 و ساعت 2:16 عصر | نظرات دیگران()

 

گفتی به روز کن!... چه به روزی؟ مجال کو؟

گفتی که عاشقانه بگو... عشق و حال کو؟!

بگذریم...

تولد عمه‌م مبارک!

سالگرد قیصر هم داره نزدیک میشه. حلال کن اینجوری رفتم به استقبال شعرت !

...

اینم غزلی که در مجال شروع شد و در بی‏مجالی بالاخره تموم شد.

 

مشعلی در دست بادم، حال و روزم خوب نیست

در دل آتشفشان هم، اینچنین آشوب نیست

 

پا که می‌کوبی بر این آتش، جری‌تر می‌شود

چاره‌ی طغیان گری مانند من، سرکوب نیست

 

هرچه بی‏رحمانه سیلی می‏خورم از  دست تو

اعترافم همچنان جز ذکر یا محبوب نیست

 

پیش پایت آنقدر افتادم و برخاستم

تا بدانی هرکه افتاد از نفس مغلوب نیست

 

با همین تکرارهای ساده بالا می‌روم

نردبان چیزی به جز تکرار چندین چوب نیست

 


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در دوشنبه 88/7/27 و ساعت 8:13 عصر | نظرات دیگران()

 

یک رمضان دیگر زنده ماندیم

تبریک

و

 التماس دعا

و

غزل: 

 

سال‏ها رفت و دو دیوانه به هم خیره شدند

دست‏ها را زده بر چانه به هم خیره شدند

 

از پس پنجره‏ای رو به هم اما بسته

چون دو همسایه‏ی بیگانه به هم خیره شدند

 

تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند

از همان دور دو پیمانه به هم خیره شدند

 

طاقت شیشه‏ای پنجره از هم پاشید

بس که یک عمر جسورانه به هم خیره شدند

 

عشق در نقطه‏ی پایان خود آرام گرفت

روی قافی که دو افسانه به هم خیره شدند

 

------------------------------

قالب کنار نیامد. صفحه کناره گیری کرد.

دوست اینجا به کار می‏آید:

 زهرا اسماعیل گل ِگل گوش صفحه را گرفت و کشیدش وسط تا بار آخرش باشد که بی هماهنگی کناره‏‏گیری می‏کند.


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در یکشنبه 88/6/1 و ساعت 12:46 صبح | نظرات دیگران()

 

قرصامو نخورده بودم:

 

برای اینکه گهگاهی در اطراف دلت باشم

نه که همراه دائم، راضی‏ام ایرانسلت باشم

 

تو هم همواره در من جستجو کن آرزویت را

که جام جم*، و یا این که به قولی گوگلت باشم

 

عبور از کوه‏های روبرویت غیر ممکن نیست

به شرطی که خودم تنها چراغ تونلت باشم

 

اگر آن سوی دنیا هم بخواهی آسمان‏ها را

بیا من حاضرم کَت بسته برج ایفلت باشم

 

اگر له کردنم راه تو را هموار می‏سازد

بزن، له کن، بزن، حالا که باید هندلت باشم!

 

و روزی خواهد آمد که من از تو «تو»ترم آن روز

میایم در کنار نام تو تا اِسپِلَت باشم

---------------------------

* یکی گفت روزنامه جام جمه؟ نه بابا همون جام جهان‏بینه مال زمون جوونیای اجدادمون!


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در یکشنبه 88/4/21 و ساعت 7:25 عصر | نظرات دیگران()

 

  مادر سلام! می شنوی؟ زینب آمده!

  با یک بغل شکایت و ذهنی پر از سوال

  اول بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

  بعد از سه چار شب؟ دو سه روز؟ آه! چند سال؟! 

 

آنجا که خوب می‏گذرد، با خدایتان

جمعید دور حوض و کسی هم غریبه نیست

اینجا هم اشک ما و دل تنگ خانه و

جمع شبانه‏ی پدر و چاه دیدنی است !

 

در این سکوت غم زده حتی نمی شود

با خاطرات دور و برت درد دل کنی

اما شما هم از در و همسایه راحتی

هم می شود که با پدرت درد دل کنی

 

از ماجرای کوچه نگویی برای او!

تنها بگو که حال همه خوبِ خوب بود

یادش بخیر،حال همه خوب بود، حیف!

دنیا چه زود می گذرد، حیف شد، چه زود...

 

 

می‏بینمت هنوز میان حیاطمان

مشغول کار پخت و پز و آرد کردنی

مادر اگر که روسری‏ام را درآورم

مثل قدیم موی مرا شانه می زنی؟

 

بابا برام گفته پس از فوت مادرت

می‌گفته‌ای همیشه «پدر! مادرم کجاست؟»

حالا شده است نوبت من تا بپرسم از

دیوار و میخ و کوچه و در «مادرم کجاست؟»

  

آخر چرا بدون صدا باید اشک ریخت؟

مادر! گلویمان به خدا درد می کند

گرچه به حد درد شما نیست... راستی

پهلوت خوب تر شده یا درد می کند؟!

 

مادر! چرا شبانه تو را دفن کرده ایم؟

اصلا چرا کسی به سراغت نیامده؟

مردم که گفته اند میاییم، دیر شد!

پس هیچ کس چرا سر ِ ساعت نیامده؟!

 

مادر! سوال‌ها که همه بی جواب ماند

این بود رسم درددل؟ این بود مرهمت؟

من خسته ام از این همه تنهایی و سکوت

مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

 


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در یکشنبه 88/2/20 و ساعت 8:0 عصر | نظرات دیگران()

 

  تصمیم یک:

  تا مثل خودش شاعر لایق بشوم

  گفته است که درگیر علایق بشوم

  یک سوژه برای دل من جور کنید

  تصمیم گرفته‏ام که عاشق بشوم

 

  یک هفته بعد...

 

  تصمیم دو:

  این عشق خیال کرده من بیکارم

  یا حوصله‏ی ناز کشیدن دارم

  ای عشق تو را به خیر و ما را به دَرَک

  گور پدر زُمُختی‏ِ اشعارم

 

  ------------------

  و این هم برای گیتی اصفهانیان:

 

  جای شب شعر کار بهتر کردی

  پا در ره یک گیتی ِ دیگر کردی

  تشویق،،،،،،، و نقد انجمن لنگ شده

  از روز مبارکی که شوهر کردی

 

  یک بیت هم از غزل‏های گیتی:

  پری در دست بادم می‏روم اما

  نباید بی‏نیاز از بال و پر باشم!


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در شنبه 88/2/5 و ساعت 12:50 عصر | نظرات دیگران()

 

  تقدیم به شاعره‏ی ماهره، که مثلش نادره!

  دختری جری، که در حق کودکان جهان می‌کند مادری!

  جوجه اردکش را بسته به فلک! و گرفته‌اش به باد کتک!

  حالا جوجه اردکش فرار کرده تا فراسوها! و اخیراً پیدا شده لای دسته‌ی زیباترین قوها!

  بله بچه‌های خوب!

  قهرمان قصه‌ی ما خانم اعظم سعادتمنده! مشاور جدید بنده!

  گرچه کمی سخت‌پسنده! ولی گاهی مصلحتی خالی می‌بنده!

  مثلا می‌گه شعرت ذوقمنده! فقط یه کم وزنش بلنده!

  یا به بیتای بی‌مزه‌ات می‌خنده!

  بعدا به دوستای بیننده، نشون می‌دم به صورت پخش زنده!

 

  شاید به خاطر ذکر این شاعر زن، قافیه‌ها به من هجوم اوردن! اصلن:

  تو اگر قافیه کم آوردی

  روی من هم حساب کن بانو!

 

  مثلن:

 

  به شما قول شرف خواهم داد

  دیگر انسیه‌ی خوبی بشوم

  هرکسی را که ردیفش بکنید

  باش قافیه‌ی خوبی بشوم!

 

  این هم حکایت نصایح بانو سعادتمند:

 

  تا مثل خودش شاعر لایق بشوم

  گفته است که درگیر علایق بشوم

  یک سوژه برای دل من جور کنید

  تصمیم گرفته‌ام که عاشق بشوم


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در جمعه 88/1/28 و ساعت 1:40 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره خودم

خاکستر سرد
انسیه سادات هاشمی
مدرس ادبیات عرب و مترجمی عربی، شاعر، مترجم، نویسنده

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 33
مجموع بازدیدها: 368164
فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر عاشورا[2] . شعر عربی، بحرین، یمن، لیبی، پایداری . شعر عید فطر پیام تبریک . شعر غدیر . شعر غدیر، امام علی، پیامبر، سقیفه، صحیفه ملعونه . شعر غدیر، غزل غدیر، امام علی علیه السلام . شعر فاطمی . شعر محرم . شعر، طنز، عید فطر . شهادت امام حسن عسگری علیه السلام . شهادت امام علی (ع)، شب قدر . شهادت امام علی النقی (ع) . شهادت امام موسی بن جعفر، شعر، غزل . شهادت امام هادی (ع) . شهادت حضرت زهرا (س) . شهادت حضرت علی اصغر، حضرت رباب، محرم، شعر عاشورایی، شعر آیینی . شهادت حضرت فاطمه(س)، غزل فاطمی، فاطمیه . طنز، شعر، عید فطر . عاشورا محرم حضرات پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین، زینب (علیهم الس . غزل . غزل امام هادی . غزل رضوی . غزل عاشقانه . غزل مهدوی، امام زمان علیه السلام . فاطمیه . گلدن گلوب، اصغر فرهادی، گلشیفته فراهانی، جدایی نادر از سیمین . مترجمی عربی . مثنوی حضرت فاطمه . منابع ارشد . نزار قبانی، شعر عاشقانه، ترجمه عربی . نزار قبانی، شعر، نمایشگاه کتاب . وفات حضرت ام البنین، غزل پیوسته، شعر ام البنین . وفات حضرت معصومه(س)، چهارپاره . ولادت امام رضا (علیه السلم) . کارشناسی ارشد . کنکور . کنکور کارشناسی ارشد ادبیات عرب . امام حسین . ترانه، شعر عاشقانه . تست پردازش . حضرت عباس . حضرت علی اکبر . رباعی طنز مرگ ملک الموت . زبان حال حضرت زینب . زبان و ادبیات عربی . شعر آیینی . شعر امام رضا (علیه السلام) .
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من