خاکستر سرد
سلام.
با اولین کار به استقبال محرم...
از گوشهی آسمان ندایی آمد
«یا ایتها النفس» سحر نزدیک است
یعنی که محرّم شده محر ِم بشوید
احرام شما به رنگ سرخ یکدست
باید همگی راهی میقات شویم
با پای برهنه و لباس احرام
لبیک لک الحمد الهی لبیک
هرچیز از این لحظه به جز عشق حرام
عشقی که طواف کربلا را گرداند
عشقی که قرین نیت قربت بود
از پشت نظارههای بالای تل
این عشق جمیل قابل رویت بود
آن روز یکی هروله میکرد مدام
در سعی میان خیمه و رود فرات
کوتاه شد از مشک دو دستش اما
سیراب شد از نابترین آب حیات
در حیرتم از تو ای زمین تشنه
وقتی که تمام مشک را نوشیدی
ای کاش که زیر پای آن طفل ذبیح
چون زمزم بامرام می جوشیدی
پژواک غریبانهی «هل من ناصر»
ماتمزده در حال طواف است هنوز
چشمی نگران دوخته بر کعبه مدام
تا مهدی از احرام درآید یک روز
-------------------------------
در بعضی عزاداریها هم خدا هست هم خرما.
در بعضی فقط خدا هست.
و در بعضی فقط خرما! مثل مسجد ما. یقین دارم که اگر شام نداشت نود درصد این جمعیت نبودند. لاقل قسمت زنانه!