• وبلاگ : خاكستر سرد
  • يادداشت : اين بار سرّ من رأي مغلوب غم شد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 33 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 1 نظر
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد 


    سرکار خانم هاشمي، شاعر گرامي

    من اگر شما را به شاعري و ذوق سليم نمي شناختم قطعا در نقد شعر شما قلم نمي زدم و مزاحم نمي شدم.

    از شما واقعا انتظار ديگري داشتم بخصوص با آنهمه شعر هاي محکمي که از شما شنيده و خوانده ام.

    بدون اغراق و با صراحت بگويم وقتي اين شعر را خواندم در يک لحظه شوکه شدم . تصويري که از امام عليه السلام در اين شعر ديدم آنقدر تحقير کننده و تراژيک بود که از هر چي شعر بود بدم آمد
    مثلا:

    تاچشم واکرد اين پسر!!! چشمان تر ديد

    اين پسر! مگر پسر خاله من و شماست که چنين خطابش مي کنيد؟ اين پسر ( توجه کنيد! پسر نه، بلکه اين پسر منظورم است)معمولا يک واژه کوچه خياباني و اصطلاحي خودماني است که در موارد خاصي به کار مي رود و ثانيا چرا امام را نعوذ بالله چنين نگون بخت و بيچاره به تصويرش کشيده ايد. تا چشم واکرد اين پسر فقط چشم تر ديد و بدبختي و بيچارگي؟! مگر نعوذ بالله در مورد يک پدر و پسر معتاد حرف مي زنيد؟
    وقتي اين مطلع شعرتان باشد تا آخر شعر را خودتان قضاوت کنيد...

    شهر از زبان اين يتيم!!!

    در کوچه ها پاي برهنه سيد شهر!!!

    دربدر!!!

    منظورتان همان امام همام است؟؟
    يعني شما به بار معنايي واژه ( دربدر ) آگاهي نداريد که اينچنين آن را در مورد امام به کار برده ايد؟ نمي دانيد دربدر بار معنايي مثبت دارد يا بار منفي و زشت؟

    و الي آخر ...

    موفق باشيد