سفره را زن پهن کرد
با دو ديگ تيره رنگ
وقت شام است
ولي شوهر دهانش بسته مانده!
شوهرم ! ؟
شوهر اما در نگاهش غصه است...
يا خدا اي ارحم و اي راحمين
من گناهي کرده ام ؟!
اين گناه ....واي خاک عالم به سرم!!
توي ديگ
قرمه ي آبدار کو پس همين است؟!
چند لوبياي سفت و گنده
بس همين
چند تکه سبزي جزغاله رنگ
شوهرش بيچاره!!
دل من سوخت شما چه؟!
شعرم خشنگ بود خاله؟!