سحرگاهان كه شبنم آيتي از پاك بودن رابه گلها هديه مي بخشد.
به آن محراب پاكش آرزو كردم برايت : خوب ديدن خوب بودن خوب ماندن را...
سلام وممنون از حضور گرمتون!
طاعات شماهم قبول باشه والتماس دعا.
واما نقد غزلتون:
1-انتخاب سوژه ((ديوانه))برايم جالب بود!!!
2-آيا اين دو ديوانه اي رو كه تو غزلتون ذكر كرديد واقعا ديوانه بودند!!!
3-به هر حال شعر در نوع خودش بي نظير بود وموفق باشيد.
سلام انسيه جونم
خوبي گلم؟
شعرات مثل خودت حرف ندارند!
مخصوصا اين آخريه كه ديگه خيلي قشنگه
ادامه ي صحبت ها در كامنت خصوصي!!
سلام
قبلا اومدم اما دلم تنگ شده بود دوباره اومدم.
خوبي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انشاءالله فردا ميبينمت
خيلي شعر قشنگي بود و قبلا هم سر کلاس گفته بودم.واقعا تعارف نميکنم.
منم وبلاگمو بروز کردم خوشحال ميشم بياييد.
شاعر بمانيد...
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند...
باشه بالاخره من پيدات ميكنم آقاي محسن آكار قلابي
ولي اون روز خودم ميرم اعلاميه فوتت رو ميچسبونم به در و ديوار