خاکستر سرد
مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق!
عشق سرگرمیاش آزار و تسلاست رفیق!
قیمت یک سحر آغوش چشیدن صد شب
گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق!
نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
تشنگی نابترین لذت دنیاست رفیق!
بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
این سرابی است که از دور گواراست رفیق!
اسم آن روز که نامیدهای اش روز وصال
در لغتنامهی من «روز مباداست» رفیق!
«نیست در شهر عزیزی که دل از ما ببرد»
بنشین شعر بخوان، دور جوانهاست رفیق!