خاکستر سرد
مثل تار مویی
که از زادگاهش طرد شده
خرامان
خرامان
سقوط میکنم
دیروز
قطرهای ممتد از آبشار طلایی بودم
امروز
کرکی پلید
که بر هر دامنی چنگ میزند
اما با دستانی مملو از اکراه
به دامان هوا پرتاب میشود
تا به پر و پای کسی دیگر بپیچد
و باز...
نزدیک غروب میشود... خوشحالیم!
ناقوس وداع را که زد ... خوشحالیم!
انگار غریبه گشته با ما رمضان!
عید آمده، خوب یا که بد! خوشحالیم!