خاکستر سرد
تقدیم به شاعرهی ماهره، که مثلش نادره!
دختری جری، که در حق کودکان جهان میکند مادری!
جوجه اردکش را بسته به فلک! و گرفتهاش به باد کتک!
حالا جوجه اردکش فرار کرده تا فراسوها! و اخیراً پیدا شده لای دستهی زیباترین قوها!
بله بچههای خوب!
قهرمان قصهی ما خانم اعظم سعادتمنده! مشاور جدید بنده!
گرچه کمی سختپسنده! ولی گاهی مصلحتی خالی میبنده!
مثلا میگه شعرت ذوقمنده! فقط یه کم وزنش بلنده!
یا به بیتای بیمزهات میخنده!
بعدا به دوستای بیننده، نشون میدم به صورت پخش زنده!
شاید به خاطر ذکر این شاعر زن، قافیهها به من هجوم اوردن! اصلن:
تو اگر قافیه کم آوردی
روی من هم حساب کن بانو!
مثلن:
به شما قول شرف خواهم داد
دیگر انسیهی خوبی بشوم
هرکسی را که ردیفش بکنید
باش قافیهی خوبی بشوم!
این هم حکایت نصایح بانو سعادتمند:
تا مثل خودش شاعر لایق بشوم
گفته است که درگیر علایق بشوم
یک سوژه برای دل من جور کنید
تصمیم گرفتهام که عاشق بشوم