خاکستر سرد
یک رمضان دیگر زنده ماندیم
تبریک
و
التماس دعا
و
غزل:
سالها رفت و دو دیوانه به هم خیره شدند
دستها را زده بر چانه به هم خیره شدند
از پس پنجرهای رو به هم اما بسته
چون دو همسایهی بیگانه به هم خیره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پیمانه به هم خیره شدند
طاقت شیشهای پنجره از هم پاشید
بس که یک عمر جسورانه به هم خیره شدند
عشق در نقطهی پایان خود آرام گرفت
روی قافی که دو افسانه به هم خیره شدند
------------------------------
قالب کنار نیامد. صفحه کناره گیری کرد.
دوست اینجا به کار میآید:
زهرا اسماعیل گل ِگل گوش صفحه را گرفت و کشیدش وسط تا بار آخرش باشد که بی هماهنگی کنارهگیری میکند.