خاکستر سرد
سلام
این هم دومی!
خورشید از کنجی رسید آرام آرام
روی زمین دستی کشید آرام آرام
دستش به صحرایی رسید و تیغ آتش
انگشت هایش را برید آرام آرام
ابری غزل می خواند و اشک داغ مردان
روی محاسن می چکید آرام آرام
خورشید هم آمد کمی باران بنوشد
این درد دل ها را شنید: «آرام آرام _
وقت وداع ِ .. نه، وصال ما رسیده
باید کفن بر تن کنید آرام آرام»
از آن طرف شیون به پا شد داشت آتش
خون زمین را می مکید آرام آرام
خورشید گرمش شد و بالا رفت از آن پس
از روز می شد ناامید آرام آرام
چشمی به هم زد خون ز چشمانش فرو ریخت
گم شد در آن سرخ و سپید آرام آرام
در چشم خون آلود آب از بین می رفت
تصویر اندامی رشید آرام آرام
آن سو غروب هق هق و همگام با آن
قلبی در این سو می تپید آرام آرام
خون گریه ی خورشید هم خشکید و تنها
از نیزه ها خون می چکید آرام آرام
روی زمین پر بود از چشمان خاموش
خورشید می شد ناپدید آرام آرام
-------------------------------
به جان خودم، به جان خانمها(بی اجازه به جونشون قسم خوردم)، نمی گویم به خدا، به جان هر چیزی که با خ شروع می شود (که مجازا خیلی ها را شامل می شود) ما خانمها اینقدر ها هم بی جنبه نیستیم. (به اساتید گرامی: آقای میرشکاک، کاکائی و سایر کسانی که تا به شعر خانمها میرسند میشوند بگویید!)
تازه کفشهای من پاشنه ندارد!
پس دیگر از چه میترسید ایها الناس؟!
نهایتاً این که اگر لابلای نقدتان خواستید لنگه کفشی پرتاب کنید میتوانید خصوصی پرتاب کنید که به پیام بازرگانی تبدیل نشوید!
سلام.
با اولین کار به استقبال محرم...
از گوشهی آسمان ندایی آمد
«یا ایتها النفس» سحر نزدیک است
یعنی که محرّم شده محر ِم بشوید
احرام شما به رنگ سرخ یکدست
باید همگی راهی میقات شویم
با پای برهنه و لباس احرام
لبیک لک الحمد الهی لبیک
هرچیز از این لحظه به جز عشق حرام
عشقی که طواف کربلا را گرداند
عشقی که قرین نیت قربت بود
از پشت نظارههای بالای تل
این عشق جمیل قابل رویت بود
آن روز یکی هروله میکرد مدام
در سعی میان خیمه و رود فرات
کوتاه شد از مشک دو دستش اما
سیراب شد از نابترین آب حیات
در حیرتم از تو ای زمین تشنه
وقتی که تمام مشک را نوشیدی
ای کاش که زیر پای آن طفل ذبیح
چون زمزم بامرام می جوشیدی
پژواک غریبانهی «هل من ناصر»
ماتمزده در حال طواف است هنوز
چشمی نگران دوخته بر کعبه مدام
تا مهدی از احرام درآید یک روز
-------------------------------
در بعضی عزاداریها هم خدا هست هم خرما.
در بعضی فقط خدا هست.
و در بعضی فقط خرما! مثل مسجد ما. یقین دارم که اگر شام نداشت نود درصد این جمعیت نبودند. لاقل قسمت زنانه!