سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دو تن به خاطر من تباه شدند : دوستى که از اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض مرا در دل کاشت . [نهج البلاغه]
 
امروز: پنج شنبه 103 فروردین 9

نرمان وینسنت پیل یکی از روانشناسان بزرگ می گوید: دانشجویی نزدم آمد و گفت که می خواهد با من گفتگو کند.

نشستم و به حرف هایش گوش دادم.

می گفت: زندگی چیز مزخرفی است. دیگر به تنگ آمده ام و از هرچه هست بیزار شده ام.

گفتم: با این همه بیزاری باید راهی بس طولانی را طی کرده باشید. چند سال دارید؟

- 21 سال.

- در این زمان کم همه چیز را تجربه کرده و به خستگی هم رسیده اید؟ بله؟

- درست است. من همه چیز را امتحان کرده ام و از همه زده شده ام! آیا فکر می کنید به جز مشروب و اعتیاد و نیازهای جسمی چیز دیگری هست که برای آزمون و تجربه کردن باقی مانده باشد؟

 

 

- بله، چیزی که تا وقتی به او نرسیده اید، به هیچ چیز نخواهید رسید.

- آن چیست؟

- خداوند.

- چه گفتید؟ من اعتقادی ندارم و فکر نمی کنم خدایی وجود داشته باشد.

- بله. او برای کسانی که او را نمی شناسند، وجود ندارد. اما برای آنهایی که او را می پرستند همیشه بوده و خواهد بود.

- ولی من اعتقادی به این حرف ها ندارم.

- پس چرا پیش من آمده اید؟ شما می دانید که من خداوند بزرگ را می پرستم.

 مکثی کرد و من ادامه دادم:

البته می فهمم ...! درست است که شما مدعی کفر هستید. اما در درون خود به خدا معتقدید.

- هرگز. من اعتقادی به این حرف ها ندارم.

آن گاه از من تشکری کرد و رفت. امید نداشتم که از حرف های من چیزی فهمیده باشد!

چند ساعتی نگذشته بود که با عجله نزد من بازگشت و آنچه را پیش آمده بود برایم بازگفت:

از نزد شما که رفتم، هوا بسیار سرد بود. و برف و باران با هم می بارید.

به سمت محله کارگر نشین خیابان 29 به راه افتادم.

بین راه یکباره در دل فریاد زدم:

خدایا! اگر هستی یاریم کن!

گرمایی مطبوع را در تمام وجودم حس کردم!

انگار از آن حالت بیزاری و خستگی اثری نمانده بود.

همه چیز نورانی و شاداب به نظر می رسید.

حتی مسیری که می پیمودم غرق در نور بود.

با خودم گفتم:

خدایا! چه بر سرم آمده است؟

و با شتاب به نزد شما بازگشتم تا همه چیز را برایتان تعریف کنم.

گفتم: خداوند به یاریت آمده است.

از آن به بعد جوان خسته و بیزار زندگی دوباره ای یافت.

زندگی را دوست داشت.

برای آینده اش نقشه می کشید و از چیزی بیزار نبود...

به نقل از کتاب معجزه اراده

 


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در سه شنبه 87/2/3 و ساعت 12:55 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

خاکستر سرد
انسیه سادات هاشمی
مدرس ادبیات عرب و مترجمی عربی، شاعر، مترجم، نویسنده

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 29
مجموع بازدیدها: 366757
فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر عاشورا[2] . شعر عربی، بحرین، یمن، لیبی، پایداری . شعر عید فطر پیام تبریک . شعر غدیر . شعر غدیر، امام علی، پیامبر، سقیفه، صحیفه ملعونه . شعر غدیر، غزل غدیر، امام علی علیه السلام . شعر فاطمی . شعر محرم . شعر، طنز، عید فطر . شهادت امام حسن عسگری علیه السلام . شهادت امام علی (ع)، شب قدر . شهادت امام علی النقی (ع) . شهادت امام موسی بن جعفر، شعر، غزل . شهادت امام هادی (ع) . شهادت حضرت زهرا (س) . شهادت حضرت علی اصغر، حضرت رباب، محرم، شعر عاشورایی، شعر آیینی . شهادت حضرت فاطمه(س)، غزل فاطمی، فاطمیه . طنز، شعر، عید فطر . عاشورا محرم حضرات پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین، زینب (علیهم الس . غزل . غزل امام هادی . غزل رضوی . غزل عاشقانه . غزل مهدوی، امام زمان علیه السلام . فاطمیه . گلدن گلوب، اصغر فرهادی، گلشیفته فراهانی، جدایی نادر از سیمین . مترجمی عربی . مثنوی حضرت فاطمه . منابع ارشد . نزار قبانی، شعر عاشقانه، ترجمه عربی . نزار قبانی، شعر، نمایشگاه کتاب . وفات حضرت ام البنین، غزل پیوسته، شعر ام البنین . وفات حضرت معصومه(س)، چهارپاره . ولادت امام رضا (علیه السلم) . کارشناسی ارشد . کنکور . کنکور کارشناسی ارشد ادبیات عرب . امام حسین . ترانه، شعر عاشقانه . تست پردازش . حضرت عباس . حضرت علی اکبر . رباعی طنز مرگ ملک الموت . زبان حال حضرت زینب . زبان و ادبیات عربی . شعر آیینی . شعر امام رضا (علیه السلام) .
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من